دریتا و آنیتادریتا و آنیتا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

دریتا و آنیتا یعنی زندگی

کیش

ما برگشتیم  اولین مسافرت هوایی و اولین سفری که بابایی هم حضور داشت باید بگم برم با همه ی اضطرابهاش ولی خیلیییییییییییی خوش گذشت قعلا چند تا عکس می زارم بعدا میام کامل می نویسم   محبتشون گل کرده بود   دریتا خانوووووووم واقعا نمره انضباطش 20 دو تا دخمل گرسنه   آنیتا خانوممم هم با ارفاق 20 روز آخر تازه یچچال رو کشف نمودن   بساطی بود سر غذاااااااااااا یه عالمه عکس دیگه هم دارید اونها رو هم می زارم   ...
22 دی 1391

داریم می ریم ددر

بالاخره طلسم مسافرتمون شکسته شد و قراره 3 شنبه شما دو تا عسل رو برای اولین بار ببریم کیش حدا کنه دخملهای خوبی باشید و اذیت نکنید کلی بار و بندیل جمع کردیم نمی دونم چرا جدیدا همه چی گم می شه یک هفته دنبال گواهینامه نازنینم گشتم در انتها داخل بخاری یافت شد نه اینکه بگم کار یکی از شما دوتا وروجک بوده هااااااااااااااااا نه حتما خودم انداختم یادم نبوده دریتا انقدر بلا شده که نگو در تمام کابینتهامون رو بسته ایم یاد گرفته میاد در ها رو باز می کنه بعد که همه جا رو به هم ریخت به من می گه دوباره در رو ببند دعا کنید به خیر بگذره این مسافرت بیام دوباره مطلب بنویسم   ...
17 دی 1391

این روزهای ما

سلام به همه ی دوست جونا ما دوباره برگششششتیم دو هفته بود آنیتا سرما خورده بودما رو حسابی درگیر خودش کرد تا امروز سه بار دکتر بردمش هنوز سرفه می کنه دریتا نگو شیطون بلا هززززززار ما شا ا... همه چی رو می فهمه دیشب انیتا رو داشتم عوض می کردم دریتا هم داشت طبق معمول کتابشو ورق میزد(مثل بابایی عاشق درس و کتابه)  بهش گفتم برای خواهرت پوشک میاری؟ دیدم پا شد راه افتاد رفت تو اتاق یه کم صدایی پلاستیک میومد بعد اومد با یه پوشک دستش انقدر بوسش کردممممممممممممم که نگو امروز هم انیتا رو بردم دکتر دریتا با مامان خونه موند تا بر گردم بماند چه کرده بو د انقدر مامانم ازش کار کشیده بود که نگو اینم نمونه تصویری   اینم آنیتا با کلا...
11 دی 1391
1